۱۳۸۸/۱۱/۲

بیا جدی باشیم. همه‌چی به کنار. این‌که این همه وقت باید می‌گذشت، این‌همه اتفاق برای همه‌مون باید می‌افتاد؛ این‌همه عذاب و زجه و درد باید می‌کشیدیم تا به این‌جا برسیم خنده‌داره!

پوووووف لامصب نمی‌شه این‌جا نوشت و خودسانسوری نکرد. من دفترِ غُرِ خودمو می‌خوام

۶ نظر:

ناشناس گفت...

بچه تر که بودیم ! یه بار 1 صفحه ازین دفتر خوندم...داشتی تیکه پارم میکردی....
یادته...
واااای..
می خواستی بگی پدر بیاد..
اما یادمه وخیلی ازین دفترا داشتی...
خودت میگفتی .. ازینا زیاد نوشتم...
ازین جلد پلاستیک دستیا داشت...آبی بود شاید..نه! نمی دونم...
یه بارم قات زدی گفتی تو یکی زین دفترچه ها بنویسم...ای ننوشتم..هی ننوشتم..
اما دست به گریت توپ بودا...
..
حالا جالبه که به چند خطم مینویسی ...
من که 3 تا دست خط واقعا متفاوت توی بایگانیم دارم..
گنگستا شت

ناشناس گفت...

ariyel chera sansor mamolan injaha hame donbale inan ke sansor nakonan !!!!!!

Moj گفت...

سهراب چه‌قدر خوب یادته! آره اون آبیه اولیش بود. چه‌قدر سال می‌گذره ازش!

آقا/خانوم ناشناس، می‌خوام نکنم نمی‌شه! فکر آدمایی که می‌خونن و فکرا و تصمیم‌هایی که می‌گیرن نمی‌ذاره!
پ.ن. تورو خدا اسم بذارین من بدونم با کی حرف می‌زنم

ناشناس گفت...

man sanazam azizam
nemidonam tasmim ba khodete ama hamishe kasayi hastan ke injoriyan ama aya elat sansore khode adame?!!!!!!

Moj گفت...

nemidooonam vali mikham neveshteham/dardo delam male khodam bashe o majboor nabasham be kasi rajebeshoon tozih bedam.
taze be harhal lazeme adam gahi medad das begire o roo kaghaz benevise dige na?

ناشناس گفت...

100 darsad