۱۳۸۹/۵/۲۱

گاهی انگار روح و روانم جلو جلو می‌دوه و من بدوبدو تلاش می‌کنم برسم
یه شبایی مثل امشب هم باور می‌کنم که نمی‌رسم و می‌شینم روی یه صندلی و...
می‌ترکم...
با صدایی که شبیه فریاده شروع می‌کنم به گلایه کردن از همه
همه‌ای که خسته‌ام کرده‌ان
خسته‌ام کردین آیییییییییی آدما

هیچ نظری موجود نیست: