تابستون که بود میگفت من زمستون میام پیشت که سرده برفیه... هی بغلت کنم بچسبیم به هم تا گرم بشیم
نیومد... ینی نشد که بیاد
ولی پراگ امسال بر خلاف هر سال سرد و یخزده نیست... به اندازهی همیشه آدم دلش بغل نمیخواد
به جاش تهران تا دلت بخواد سرده... برفیه
انگار مواظبمه... انگار سرمای زمستون رو به جون خریده که من دلم نخواد... که من کم نیارم
میره تو حیاط خونهشون تو سرما وایمیسته سیگار میکشه زنگ میزنه با هم خیالبافی میکنیم که اگه الان من تهران بودم چهقدر با این برف دوتایی عشقبازی میکردیم...
هومم... دوری همش درده ولی همین لذتهای ریز ارزش همهی دردای عالم رو داره...
۲ نظر:
شاید.
چه خوب..
ارسال یک نظر